در آرشیو وبلاگ قدیمیام چرخی میزدم. به نوشتههایی که چند ماه پس از حوادث انتخابات ۸۸ منتشر کرده بودم نگاه میکردم. نوشتۀ زیر را که خواندم، افسوسی عمیق، وجودم را فرا گرفت.
” این روزهای کشورم مرا به یاد صفین می اندازد. یادِ سکانسی از فیلمِ با شکوه ” امام علی (ع)” ؛ آنجا که مالک به سویِ خیمه های شامیان با شتاب هرچه تمام تر میتاخت که آنها قرآن بر نیزه کردند. اشعثیان که انتظارِ همین را میکشیدند، مالک را مانع شدند و گفتند: ” دیگر بیش از این نمی آییم. نمیبینی که قرآن بر نیزه کرده اند؟ نمیبینی که آنها نیز مسلمانند؟” و مالک با شجاعت تمام در پاسخ گفت : ” میبینم. آنها تنها کاغذ پاره هایی به نیزه کرده اند. قرآنِ ناطق “علی” ست. تنها ده ضربۀ شمشیر تا فتح باقی مانده. اگر شما هم نباشید، من خود یکه و تنها بر آنها میتازم ” . و اشعثیان چون مالک را استوار و مصمم دیدند، شمشیر بر علی کشیدند و پای بر گلویش نهادند وگفتند “مالک را برگردان”.
حال تاریخ گویی دوباره تکرار شده است. پرچم دارِ ملتِ ما؛ این مالکِ پر صلابتِ علی”؛ با سرعتی خیره کننده در حال از بین بردن تمام پایه های ظلم و تجاوزیست که سالهاست در این کشور ریشه دوانده. اما همان ها که فشارِ پای ظلمشان گردۀ مظلومان را پاره کرده؛ آری همان ها؛ قرآن بر نیزه کرده اند. کاغذ پاره هایی را به رخ ما میکشند و فریاد میزنند. فریاد که نه، عربده میکشند. “چادر و حجاب” بر سر نیزه میبرند. ” سوابق انقلابیشان” را بر نیزه کرده اند.”روحانیون خوش سابقه ” یشان را به رخ ما میکشند ” امامی دروغین” برایمان عُلُم کرده اند. “خودِ علی” را بر سر ما میکوبند و از “فلسفه انقلابمان” میگویند. در میان ما نیز اما عده ای “اشعث صفت” و “احمق” که ادعایشان هم گوش فلک را پر کرده، مالک را مانع میشوند و میگویند ببین؛آنها نیز از “مرام خودمان” هستند . دشمنان به ظاهر دوستِ دیگری هم که گوی سبقتِ پررویی را از آنها ربوده اند و به زبان نیز شیفتۀ علی هستند حتی پا را از شیوه اشعثیان نیز فراتر نهاده اند و حکم بر کفرِ ” مالک ” داده اند و او را از “مرام خودشان” نمیدانند.
آری؛ حقا که شامیان از “مرام خودتان ” هستند و صد البته مارا مایۀ سزافرازست که مالک را برائت کنید و از “مرام خودتان” ندانید.
بدانند و بدانید:
آنها که قرآن بر نیزه کرده اند چونان لشکر صفین ؛ هیچگاه قرآن بر نیزه نکردند مگر آن زمان که اطمینان یافتند تا سقوطشان بیش از ده ضربۀ مالک باقی نمانده است. پس ای شامیان که در خیمه های “سبزتان” انتظار مارا میکشید. بدانید که ما مومنیم و “از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشویم”. مالک “یکه و تنها” بر شما نخواهد تاخت. بلکه با سیل عظیمی از یارانِ علی شما را تار و مار خواهد کرد. [یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ]
و ای آنانی که پشت سر اشعث مانع از فتح خیمۀ شامیان شده اید بدانید که اگر بیش از این پایفشاری کنید “علی” روی از معاویه و اصحابش بر میتابد و مالک و سپاهش را به سوی شما گسیل میدارد. آن چنان که ده تن از ما هلاک نمیشود و ده تن از شما زنده نمیماند. بهراسید از پایان شومتان که پایفشاریتان جز “تعجیلِ مرگتان”،چیزی را برای شما “بشارت” نخواهد داد. [ بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا]”
حال باید بگویم، ای اشعثیان شما پیروز شدید. باز هم علی را تنهاتر از گذشته کردید. آفرین بر هوش و ذکاوتتان. آفرین بر نیرنگتان. مالکِ علی را با حماقت ما دوستدارانش کشته اید. چه کشتنی بالاتر از ترور شخصیت. آری، به قول رفیق اسرائیلیتان، امروز بودن با احمدینژاد تبدیل به ننگ شده است. نوشتنِ از احمدینژاد و دفاع از او شده بازی با جان.
دیر نخواهد بود زمانی که امام را در مسجدِ تنهاییش ضربتِ بیوفایی زنند. سپرِ بلا را که میزنند، مالک را که میکشند، رسیدن به امام آسان است. و دیر نخواهد بود زمانی که به جای ورقپارههایی از قرآن، قرآن ناطق را بر نیزه کنند تا خورشید را دوتا کرده باشند.