ننه جون، آقا حسین را وادار کرده که نصرت آغا را بزند! چرا؟؟ چون او حیاط را جارو نکرده!
آقا حسین نصرت را از موهایش بلند میکند و بر گوشهایش مینوازد. …………… دعوا تمام میشود
نصرت آغا موهای کنده شده اش را جمع میکند و توی دستش گلوله میکند و در ترکهای دیوار گلی فرو میکند! و با گریه میگوید:
آقا حسین! این موها روز قیامت شهادت میدهند که تو در حقم چه کردی!
بعد از نیم ساعت آقا حسین با گریه به سراغ نصرت آغا میرود؛ در حالی که میگوید:
نصرت غلط کردم. نصرت منو ببخش. نصرت حالیم نبود. نصرت به خدا نفهمیدم. نصرت ……….
————————————————————————————————————————————————
پینوشت ۱: چند شب پیش بود که بالای قبر نصرت آغا و سید حسین فاتحه میخواندم! مادرم تازه امسال برای اولین بار برای ننه جون فاتحه خواند! هنوز که هنوزه کسی سر قبرش نمیرود و مادرم هم نرفته!
پینوشتِ پینوشت ۱: از بچگی عاشق قبرستانِ محل دفن پدر و مادربزرگم هستم! الان که بسیار زیباتر هم شده. البته کلا با قبرستان حال میکنم. مخصوصا اگه وادی السلام باشه و نزدیکای نیمه شب!
تکنوشت ۱: دیوار کوتاهتر از صدیقی پیدا نکردی کیهان؟؟ مثلا میخواید بگید ما خیلی حواسمون هست؟؟
تکنوشت ۲: یکی از دوستان گفتهاند که ” ول کن این سیاست بی پدر را ” . ماهم چند صباحیست کمی ول کردهایم. اما قول میدهم تا آن را ” پدر دار ” نکنیم دست از سرش بر نداریم! حال مانده ایم این سیاست “حرام زاده” است که بی پدر است یا “یتیم” شده و باید دستش را بگیریم! فکر کنم دعای آن که میگفت ” ای سیاست…. ای سیاست! پدرت بسوزد که پدرم سوزاندی” مستجاب شده است.