ژوئن 102012
 

در آرشیو وبلاگ قدیمی‌ام چرخی می‌زدم. به نوشته‌هایی که چند ماه پس از حوادث انتخابات ۸۸ منتشر کرده بودم نگاه می‌کردم. نوشتۀ زیر را که خواندم، افسوسی عمیق، وجودم را فرا گرفت.

” این روزهای کشورم مرا به یاد صفین می اندازد. یادِ سکانسی از فیلمِ با شکوه  ” امام علی (ع)” ؛ آنجا که مالک به سویِ خیمه های شامیان با شتاب هرچه تمام تر میتاخت که آنها قرآن بر نیزه کردند. اشعثیان که انتظارِ همین را میکشیدند، مالک را مانع شدند و گفتند: ” دیگر بیش از این نمی آییم. نمیبینی که قرآن بر نیزه کرده اند؟ نمیبینی که آنها نیز مسلمانند؟”  و مالک با شجاعت تمام در پاسخ گفت : ” میبینم. آنها تنها کاغذ پاره هایی به نیزه کرده اند. قرآنِ ناطق “علی” ست. تنها ده ضربۀ شمشیر تا فتح باقی مانده. اگر شما هم نباشید، من خود یکه و تنها بر آنها میتازم ” . و اشعثیان چون مالک را استوار و مصمم دیدند، شمشیر بر علی کشیدند و پای بر گلویش نهادند وگفتند “مالک را برگردان”.

حال تاریخ گویی دوباره تکرار شده است.  پرچم دارِ ملتِ ما؛ این مالکِ پر صلابتِ علی”؛ با سرعتی خیره کننده در حال از بین بردن تمام پایه های ظلم و تجاوزیست که سالهاست در این کشور ریشه دوانده. اما همان ها که فشارِ پای ظلمشان گردۀ مظلومان را پاره کرده؛ آری همان ها؛ قرآن بر نیزه کرده اند. کاغذ پاره هایی را به رخ ما میکشند و فریاد میزنند. فریاد که نه، عربده میکشند. “چادر و حجاب” بر سر نیزه میبرند. ” سوابق انقلابیشان” را بر نیزه کرده اند.”روحانیون خوش سابقه ” یشان را به رخ ما میکشند ” امامی دروغین” برایمان عُلُم کرده اند. “خودِ علی” را بر سر ما میکوبند و از “فلسفه انقلابمان” میگویند. در میان ما نیز اما عده ای “اشعث صفت” و “احمق” که ادعایشان هم گوش فلک را پر کرده، مالک را مانع میشوند و میگویند ببین؛آنها نیز از “مرام خودمان” هستند . دشمنان به ظاهر دوستِ دیگری هم که گوی سبقتِ پررویی را از آنها ربوده اند و به زبان نیز شیفتۀ علی هستند حتی پا را از شیوه اشعثیان نیز فراتر نهاده اند و حکم بر کفرِ ” مالک ” داده اند و او را از “مرام خودشان” نمیدانند.

آری؛ حقا که شامیان از “مرام خودتان ” هستند و  صد البته مارا مایۀ سزافرازست که مالک را برائت کنید و از “مرام خودتان” ندانید.

بدانند و بدانید:

 آنها که قرآن بر نیزه کرده اند چونان لشکر صفین ؛ هیچگاه قرآن بر نیزه نکردند مگر آن زمان که اطمینان یافتند تا سقوطشان بیش از ده ضربۀ مالک باقی نمانده است. پس ای شامیان که در خیمه های “سبزتان” انتظار مارا میکشید. بدانید که ما مومنیم و “از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشویم”. مالک “یکه و تنها” بر شما نخواهد تاخت. بلکه با سیل عظیمی از یارانِ علی شما را تار و مار خواهد کرد. [یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ]

و ای آنانی که پشت سر اشعث مانع از فتح خیمۀ شامیان شده اید بدانید که اگر بیش از این  پایفشاری کنید “علی” روی از معاویه و اصحابش بر میتابد و مالک و سپاهش را به سوی شما گسیل میدارد. آن چنان که ده تن از ما هلاک نمیشود و ده تن از شما زنده نمیماند. بهراسید از پایان شومتان که پایفشاریتان جز “تعجیلِ مرگتان”،چیزی را برای شما “بشارت” نخواهد داد. [ بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا]”

حال باید بگویم، ای اشعثیان شما پیروز شدید. باز هم علی را تنهاتر از گذشته کردید. آفرین بر هوش و ذکاوتتان. آفرین بر نیرنگتان. مالکِ علی را با حماقت ما دوست‌دارانش کشته اید. چه کشتنی بالاتر از ترور شخصیت. آری، به قول رفیق اسرائیلیتان، امروز بودن با احمدی‌نژاد تبدیل به ننگ شده است. نوشتنِ از احمدی‌نژاد و دفاع از او شده بازی با جان.

دیر نخواهد بود زمانی که امام را در مسجدِ تنهاییش ضربتِ بی‌وفایی زنند. سپرِ بلا را که می‌زنند، مالک را که می‌کشند، رسیدن به امام آسان است. و دیر نخواهد بود زمانی که به جای ورق‌پاره‌هایی از قرآن، قرآن ناطق را بر نیزه کنند تا خورشید را دوتا کرده باشند.

دسامبر 092010
 
گناه اول

گناه اول

در این چند روز وبلاگهای زیادی را سر زدم. در چند وبلاگ خواندم که حادثه‌ی کربلا را بی بصیرتی رقم زد و نویسندگان آن مانور زیادی داده بودند بر سر این قضیه و اینکه در این روزگار نیز بی بصیرتیست که بیداد می‌کند .

من در مورد حوادث انتخابات ریاست جمهوری نمی خواهم صحبت کنم. اما همیشه چیز دیگری در ذهن من عامل اصلی رقم خوردن حادثه‌ی کربلاست:

ابتدا این سخنان که بین عمربن سعد و امام حسین (ع) رد وبدل شده را خوب بخوانید:

امام به یاران خود گفت، دور شوند.تنها عباس و فرزندش علی اکبر با وی بودند.عمر بن سعد نیز با یاران خویش چنین کرد و تنها پسر او حفص و یکی از غلامانش با وی بودند.حسین ع به ابن سعد گفت: وای بر تو.آیا از خدای نمی‏ترسی؟ خدایی که سرانجام به سوی او باز خواهی گشت.آیا به قصد پیکار با من آمده‏ای در حالی که مرا بخوبی می‏شناسی و می‏دانی که من فرزند چه کسی هستم.بیا با من همراه شو و این قوم را واگذار، که در این صورت خود را به خدای نزدیک کرده‏ای.ابن سعد گفت، از آن بیم دارم که خانه‏ام را ویران کنند، امام گفت: من آن را برای تو جبران خواهم کرد.باز گفت املاکم را می‏گیرند.امام گفت: از اموال خود در حجاز بهتر از آن را به تو می‏بخشم.ابن سعد گفت : خانواده‏ام چه می‏شود؟ بر آنان نیز نگران هستم.امام در اینجا سکوت کرد و دیگر پاسخی نداد و از نزد او بازگشت در حالی که می‏گفت، چه فکر می‏کنی؟ می‏دانی که به زودی در بستر تو را خواهند کشت و در روز قیامت از آمرزش خداوند بهره‏مند نخواهی شد.امیدوارم از گندم عراق جز اندکی استفاده نبری.عمر بن سعد در حالی که لب به تمسخر گشوده بود گفت: اگر به گندم دست نیافتم از جو استفاده خواهم کرد.

و سخن امام به سپاهیان یزید:

پس از آنکه صفوف لشکر آراسته شد، و لشکر کوفه دائره‌وار امام حسین (علیه‌السلام) و اصحابش را در میان گرفتند، امام بار دیگر موقعیت را مغتنم شمرد و خواست سخن گوید، لشکریان بتحریک فرماندهان خود جنجالی بر پا کردند، تا از سخن گفتن امام جلوگیری کنند، حضرت فرمودند: « وای بر شما چرا آرام نمی‌مانید تا گفته‌ مرا بشنوید. من که هدفی جز راهنمایی براه راست ندارم هر کس فرمان من برد، بر راه صواب رسد، و هر کس عصیان کند از گمراهان و هالکین باشد. شما همه از فرامین من سرباز می‌زنید. و سخن مرا گوش نمی‌دهید چرا که شکمهای شما از مال حرام پر شده و بر دلهای شما مهر شقاوت نهاده شده است وای بر شما آیا خاموش نمی‌شوید و گوش نمی‌دهید؟! »

و در ادامه امام فرمودند:

« ای گروه بد اندیش و بدکار، نابودی و هلاکت بر شما باد! و همیشه در غم و اندوه غوطه‌ور باشید! شما دست نیاز به سوی ما دراز کردید. و فریاد رسی خواستید ولی وقتی که نیازتان برآوریدم و به فریادتان رسیدیم، بروی ما شمشیر کشیدید! و ما را با آتش سوزان استقبال کردید!

شمشیری که خودمان بدستتان داده بودیم،‌آتشی که ما برروی دشمن افروخته بودیم! اکنون دوست دشمن شده و دشمن دوست گردیده‌اید. دشمنی که در میان شما نه اقامه‌ی عدلی کرده و نه خواسته‌ای از خواسته‌های شما را برآورده وای بر شما، و صد وای, چه بدبخت مردمی هستید!..

آری، بخدا سوگند بی‌وفایی و پیمان شکنی، عادت شماست، و ریشه‌ی شما با مکر و بی‌وفایی درهم آمیخته است.
اینک پسر خوانده، و زاده‌ی پسر خوانده, مرا بر سر دوراهی قرار داده! شهادت و کشته شدن, یا ذلت و تسلیم ظالم بودن، محال است که تسلیم بشوم و چنین چیزی در جهان رخ نخواهد داد…

طولی نخواهد کشید و دیری نمی‌پاید که روزگار بر شما تنگ گیرد و سیاهروز و بدبخت شوید، جدم پیامبر خدا بمن چنین خبر داده … .

بار خدایا، قطرات آسمان را از ایشان بگیر، و سالهای قحط و خشکسالی را به آنها بده، و جوان ثقیفی را بر آنان مسلط گردان تا جامهای تلخ و ناگوار به آنها بنوشاند… .»

خوب که این سخنان را بخوانیم متوجه می‌شویم که فضا کاملا روشن بوده است. امام تنها  اتمام حجت می‌کرده‌اند. یعنی موضوع یا مطلب غیر شفافی وجود نداشته است. همه حسین را می‌شناخته‌اند. همه می‌دانسته‌اند که عزیز رسول‌الله است و اهل بیت پیامبر است. همه پدر و مادر اورا می‌شناخته‌اند. عمر سعد به خوبی می‌دانسته که کار اشتباهی می‌کند. به همین دلیل بهانه‌‌های واهی می‌آورده . پس به نظر می‌رسد فضای غبارآلودی وجود نداشته است که بصیرت نیاز باشد. چیز دیگری در میان بوده و آن نبوده مگر  گناه. آن نبوده مگر حرام‌خواری. آن عادت نفس به حرام و گناه بوده که این فاجعه را به بار آورده. آنقدر حرام و هوس آنها را اسیر کرده بوده که نمی‌خواسته اند به غیر از آن و یا چیزی کمتر از آن تن دهند. برای این رفتار انسان‌های گناهکار شاهدی از آیات قرآن می‌آورم:

وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ

بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ

کاش (حال آنها را) هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده‌اند، ببینی! می‌گویند: ای کاش (بار دیگر، به دنیا) بازگردانده می‌شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی‌کردیم، و از مؤمنان می‌بودیم! (آنها در واقع پشیمان نیستند،) بلکه اعمال و نیّاتی را که قبلاً پنهان می‌کردند، در برابر آنها آشکار شده (و به وحشت افتاده‌اند). و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند بازمی‌گردند؛ آنها دروغگویانند.

در این آیه به این موضوع اشاره شده که افراد گناهکار، پس از کنار رفتن پرده‌ها و دیدن حقایق و مستولی شدن وحشت بر آنها از خداوند طلب بازگشت می‌کنند . نکته‌ی زیبا اینجاست که خداوند می‌فرماید اگر برگردید، باز همان اعمال را انجام می‌دهید. که بسیار تکان دهنده است. فردی حتی با دانستن عاقبت کار بازهم از خر شیطان پایین نیاید.این چیزی نیست جز خاصیت گناه. یعنی مشکل خیل کثیری از گناهکاران عدم بصیرت نیست. بلکه عادت به گناه است. و اصلا فلسفه‌ی وجودی بعضی از گناهکاران می‌شود گناه کردن. مثل اینست که شما زغالی بر دست بگیرید و انتظار داشته باشید که وقتی بر دیوار می‌کشید رنگی به جز سیاهی از خود به جای بگذارد.

همچنین این آیه:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا

اگر فرقان را مجکمات و مستدلات دین بدانیم و این آیه را اینطور تفسیر کنیم که تقوای الهی ( اطاعت امر خدا در واجبات و محرمات) باعث می‌شود انسان محکمات و مسلمات را خوب بشناسد و سره را از ناسره و بد را از خوب جدا کند و به آنچه که محکم است و ریسمان الهی است چنگ بزند، آنگاه لزوم پرهیزگاری و اجتناب از گناه مشخص خواهد شد. یعنی اینگونه نیست که شما هروقت بدانبد خوب و بد چیست و به اصطلاح بصیر باشید مشکلتان حل می‌شود. بلکه در موقع عمل پایتان میلغزد و سقوط خواهید کرد. زرنگ بازی نداریم. مثلا بنشینید و تمام احادیث راجع به امام زمان را بخوانید و بگویید اگر امام ظهور کرد ما همه‌ی نشانه‌ها را می‌دانیم و اورا می‌شناسیم و از یاران او خواهیم شد و بروید دنبال عیش و نوش و گناه و هوستان. شناخت و بصیرت یک چیز است و تسلیم در برابر حقیقت امری دیگر. این را بدانیم و مطمئن باشیدکه: در جامعه‌ای که اسمشان شیعه‌ی علی است و خود را مرید او می دانند و هنگام محرم بر سر و تن خود می کوبند و ناله می کنند که “وای حسین کشته شد”  اما در عین حال گناه و فساد در آن جامعه رواج داشته باشد، بخدا اگر علی خود بیاید اورا خواهند کشت چه رسد بر فرزند او یعنی حضرت حجت.

جمع بندی: امام حسین علیه السلام حقیقتی غیر قابل انکار و اغماض بودند. آنقدر تابان و درخشان که حتی کوردلان بر حقانیتش شهادت داده‌اند. در کربلا مردم خوب می‌دانستند که خون چه کسی را می‌ریزند وگرنه آن همه نامه برای او نمی‌نوشتند. پراکندگی گناه و فساد و عادت امت به مال حرام و گناه باعث شد با اندک ناخوشایندی‌هایی، پا پس کشند و نکبت و کثافتی که با آن عادت کرده بودند را بر پاکی و معصومیت ترجیح دهند و برچهره‌ی خورشید خاک بپاشند تا مبادا وجود نورانیِ او باعث یادآوری زندگی ظلمت بارشان شود. مشکل عدم بصیرت نبود. مشکل دلبستگی به تعفن بود. مثل حیوانی که به خوردن نجاست عادت می‌کند.

مطلب مرتبط: سیب را باید چید ( با توجه به عکس به نظرم نباید چید)

———————————————————————————————————————————————-

تکنوشت: در سایت بی بی سی خواندم که شکوریِ راد در مناظره با عبدالله داوری (رئیس اسبق ایرنا) گفته: “رسانه های خود شما گفتند که علی لاریجانی تلفنی به آقای موسوی تبریک گفت… چنین مطالبی راجع به آقای صادق لاریجانی نیز وجود دارد که تاکنون بنا به دلایلی رسانه‌ای نشده است و اگر لازم بود این کار انجام خواهد شد.”. اگر این خبر درست باشد چه حالی به شما دست می دهد؟؟

سپتامبر 132010
 

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ ۗ کَذَٰلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

و (شما مؤمنان) به آنچه مشرکان غیر از خدا می‌خوانند دشنام ندهید تا مبادا آنها از روی ظلم و جهالت خدا را دشنام دهند. این چنین ما عمل هر قومی را در نظرشان زینت داده‌ایم، سپس بازگشت آنها به سوی پروردگارشان است و خدا آنان را به کردارشان آگاه می‌گرداند.


از کودکی همیشه این سوال در ذهنم بود که چرا بایددر مراسم برائت از مشرکینِ ما و هرگونه مراسم راهپیمایی‌ای که انجام می‌شود،  پرچم کشوری که میلیون‌ها نفر به آن احترام می‌گذارند و آن را مقدس می‌دانند آتش زده شود و یا لگدکوب شود. دیروز که تصاویر آتش زدن قرآن و لگدکوب کردن آن را دیدم مطمئن شدم کاری که در این ۳۱ سال کرده‌ایم اشتباه بوده و هست و خواهد بود.

————————————————————————————————————————————————-

پینوشت ۱: نوشتنِ این مطلب هیچ ربطی به محکومیت این حرکت وقیحانه‌ ندارد. خداوند در همان آیه‌ای که آورده شده، عمل مشرکان را جاهلانه و ظالمانه خوانده! پس به شدت محکوم می‌کنم

پینوشت ۲ : دیدن این فیلم خالی از لطف نیست. خداییش حماقت از سر تا پای این مردک می‌بارد!(به زبان انگلیسیست)

درماندگی کشیش مسیح در توجیه قرآن سوزی در روز ۱۱ سپتامبر

پینوشت ۳ : آن زمانیکه آن مرد عراقی به صورتِ بوش لنگه کفش پرتاب کرد نیز، با خودم گفتم اگر چهار روز دیگر به صورتِ احمدی نژاد لنگه کفش زدند چه؟؟ یا بالاتر از آن به صورت رهبری!  به صورتِ اینها نزدند اما به صورت صفارِ هرندی زدند و او در جواب آنها گفت “منطق شما اینست؟؟؟”.حال نمی دانم برای چه آن زمان در ایران آن همه سوت و کف زدند برای آن مرد؟؟


آگوست 222010
 

باز هم رمضان آمد و یاد خدا .به پهلو دراز کشیده‌ام روی تخت  و  “راز و نیاز”…….!

صد مرتبه ” ایاک نعبد و ایاک نستعین”

و این آیه می‌آید: وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَىٰ ضُرٍّ مَسَّهُ ۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

هنگامی که به انسان زیان (و ناراحتی) رسد، ما را (در هر حال) در حالی که به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده است، می‌خواند؛ امّا هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم، چنان می‌رود که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود، نخوانده است! این گونه برای اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده است (که زشتی این عمل را درک نمی‌کنند)

از شرم صورتم را زیر پتو می‌کشم.

صد مرتبه ” مرگ بر تو ای ناسپاس ”

————————————————————————————————————————————————-

پینوشت ۱: قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ

پینوشت تکنوشت ۲ : اصفهانی‌ها می‌گویند ” شیر خورده سِش” یا ” زرافه لگد کرده‌سش ”

تکنوشت ۱: اس ام اسی از فرهاد جعفری : ” راه اندازی نیروگاه بوشهر، برآورده شدن آرزوی ۴۰ ساله، مبارک! ”

تکونشت ۲: پدر راهی آفریقا و مملکت کنیا و شهر نایروبیست! به شوخی گفتم اگر رفتی آنجا و “شیر” خوردت یا “زرافه” لگدت کرد و دوستان و آشنایان علت مرگ را پرسیدند چه بگویم؟؟ دستانم را جلویم شکمم جمع کنم و با حالت گریه بگویم :” شیر خورده استش! ” یا ” زرافه لگد کرده استش “؟؟؟ آن ها هم حاجی را در حالی که در حال دویدن است و زرافه ای به دنبالش سعی می کند لگدش کند تصور می کنند. مراسم تشییع به جای حاجی روح شرکت کنندگان شاد می شود! الله اکبر ” ها ها” لا اله الا الله ” هر هر” الله اکبر……

تکنوشت ۳ : قابل توجه آقای مصباح : ” حضرت آیت الله خامنه ای همچنین در پاسخ به سؤالی در زمینه مواضع رسمی و غیررسمی رهبری تأکید کردند: مبادا کسی تصور کند که رهبری برخلاف آنچه به عنوان نظر رسمی مطرح می کند، مواضع دیگری دارد که به برخی خواص می گوید چرا که این تصور مطلقاً درست نیست و اگر کسی چنین نسبتی بدهد گناه کبیره کرده است. “