ژوئن 242015
 

احمدی نژاد: “انقدر در دانشگاه های علوم انسانی آمریکا راجع به امام زمان (عج) تحقیق کرده­ اند که اگر من بگویم هزاران برابر مجموع کار حوزه های علمیه قم و نجف و مشهد، زیاد نگفته ام، بلکه کمتر گفته ام که شما باور کنید. با بسیاری از کسانی که به زعم آنان می توانسته اند با امام زمان (عج) ارتباطی داشته باشند تماس گرفته و با آنها مصاحبه و اطلاعاتشان را تخلیه کرده اند. به قول دوستی می گفت پرونده ی امام زمان (عج) را تکمیل کرده اند و برای دستگیری اش بسته اند، تنها عکسش را کم دارند.”

به نظر شما این حرفها چقدر خنده دار می تواند باشد؟؟
دوحال بیشتر ندارد
۱- یا به وجود امام زمان اعتقاد ندارید (آنگونه که در روایات شیعه نقل شده و ائمه و پیامبر راجع به آن صحبت کرده اند)، که در این صورت واقعا حرف خنده داری زده است که نیازی به بحث ندارد. فکر کن مثلا کسی بگوید یک عده به دنبال یک انسان ۶ پایِ ۲ بالِ ۴ چشم می گردند که زیر دریاهاست و شبها در هوا پرواز می کند، خوب مسلما خیلی مسخره است. مسلما اگر تا خنده روده بر شوید، ذره ای خرده نمی توان بر شما گرفت.
۲- و یا اینکه به وجود امام زمان اعتقاد دارید (آنگونه که در روایات شیعه نقل شده و ائمه و پیامبر راجع به آن صحبت کرده اند). اگر به وجودش اعتقاد دارید، لابد به وجود چیزی به اسم شیطان هم اعتقاد دارید و در اینصورت با توجه به توصیفات شیطان ( بر طبق قرآن و روایات)، معتقد خواهید بود که این موجود بیشتر از شما به وجود امام زمان معتقد است (بالاخره هرچه باشد جناب شیطان سنش از امام زمان بیشتر است و از اول بوده و بیشتر از من و شما می داند که در این دنیا چه خبر است که آیا حسن عسکری بچه ای داشته و آیا آن بچه مرده یا هنوز زنده است و ….).خوب مسلما بر طبق اعتقاداتتان یک سر طیف (خوبی) لابد امام زمان است و سر دیگر طیف (شر و بدی) شیطان است. و لاجرم باید اعتقاد داشته باشید که هر دو اعوان و انصاری دارند و هر کدام به دنبال غلبه بر دیگریست (همانطور که در روایاتی که به آن معتقدید هم آمده که زمان ظهور امام زمان شیطان گردن زده میشود). با این اوصاف مجبورید به این معتقد باشید که شیطان و اعوانش به دنبالِ از بین بردن امام زمان باشند و چیز عجیب و غیر منتظره و مسخره ای به نظر نیاید.

پس در نهایت، اگر تمام و کمال به امام زمان معتقدید، به نظرم مسخره کردن حرفهای احمدی نژاد مسخره کردن خودتان است. یعنی آدم در عقلتان شک خواهد کرد که چطور به چنین حرفی می خندید اما به وجود داشتنِ امام زمان نمی خندید. اما اگر به آن معتقد نیستید، خوب واقعا معتقدم که باید خندید. خیلی هم باید خندید.

پس تکلیف خود را مشخص کنید، نه برای بقیه که برای خودتان.

 

ژوئن 182013
 

به دلایل زیر،احمدی نژاد پیروز بزرگ انتخابات است:

۱-      برای مردم مشخص شد که سیاست مداران مدعی‌ای که جلوی احمدی نژاد ایستاده بودند یا لا اقل خود را با او مقایسه می‌کردند، کوتوله‌هایی بیشتر نیستند. کوتوله‌های سیاسی‌ای که فقط از دور و در هیاهوی رسانه‌ها بزرگ دیده می‌شدند.

شهرداری که از سیاست مدار بودن، فقط کت و شلوار اتو کشیده‌اش را داشت؛ اینقدر نادان و بی سیاست که به جای او اگر عروسکی در مناظره‌ها گذاشته بودند، خاصیت بیشتری داشت.

 دیپلماتی که از مردمی بودن فقط ظاهر و ادایش را بلد بود؛خشک و بی روح و غیر منعطف به گونه‌ای که آدم را یاد مذاکرات هسته‌ای می‌انداخت تا مبارزات انتخاباتی.

 پزشکی که از اصولگرا بودن تنها نامش را داشت؛ بیشتر شبیه حزب باد بود تا اصولگرا. بی روح و خسته و نا امید و بدون هیچ حرف تازه‌ای.

فرماندۀ سپاهی که گویا آمده بود تا عقده‌های سهیم نبودنش در قدرت را خالی کند؛ برنامه‌های مسخره و بی معنی. فکر کرده بود اگر بگوید گلوله‌های برفی و استراتژی قیچی، حرف تازه‌ای زده است. ویکی رضاییش هم که معجونی مضحک بود از کپی پیست کردن‌های واضحی که بیشتر شبیه تحقیق‌های دانشجویی به نظر می رسید.

و بالاخره منتخبی که فقط با ۷ دهم درصد از آرا پیروز شد. تنها کاری که او کرد این بود که کاری نکند. خودش باشد. حرف تازه‌ای نزند. سوتی ندهد. ادای کسی را در نیاورد  و خود را امیدوار نشان دهد و تمرین کند تا بتواند بیشتر لبخند بزند. و نهایتا همه چیز را به استوانه بسپرد. بسپرد خود را به تصمیمی که از قبل برای او گرفته شده بود. شاید بیشترین وقتش را روی شانه کردن ریش و مو و گریم صورتش گذاشته بود و البته ایدۀ کلیدی که اگر نبود شاید چند دهم درصدی آرایش بیشتر می‌شد.

۲-      برای هر کس و ناکسی مشخص شد که احمدی‌نژاد اهل تقلب و دو دوزه بازی نیست. حق را به حقدارش می‌دهد حتی اگر دشمن بزرگش دینفع باشد. حتی کسانی هم که دست از لجاجت و شاید حماقت خود بر نداشته‌اند و هنوز معتقدند که در انتخابات ۸۸ تقلب شده، نظام را متهم می‌کنند و نه اورا. آرای مردم، احمدی‌نژاد را پاکتر و راستگوتر از همیشه نشان داد.

۳-      با حذف جریان احمدی‌نژاد از انتخابات، تنها کسی که می‌تواند مدعی باقی بماند احمدی‌نژاد و طرفداران اویند. پایداری‌ها و اصول‌گراها و مستقل‌ها آزمایش خود را پس دادند و اقبال مردم به آنها مشخص شد. اصلاح‌طلبان و جریان استوانه هم که نشان دادند تمام توانشان آن هم در غیاب حریفی قابل، ۱۸ میلیون یا ۵۰ درصد بیشتر نیست.

۴-      ائمۀ جماعات منحرف یابٍ فحاش، علامه‌های خود عمار پندار، روزنامه‌نگاران جاسوس یاب و همۀ کسانی که انحراف احمدی نژاد را با بصیرت بی مثالشان کشف کرده بودند و سر دست گرفته بودند، حالا باید جلوی استوانه سر تعظیم فرود آورند. استوانه‌ای که روزی خواهان محاکمه و حتی اعدام او در ۹ دی بودند. اگرچه هنوز هم در توهم دزدیدن رایشان توسط احمدی‌نزاد باشند، اما خواری و ذلتشان بیش از هر موقع دیگری آشکار شده و این خودش گویای راست کرداری احمدی‌نژاد است.

۵-      و در آخراینکه با کنار زده شدن جریان احمدی‌نژاد، احمدی‌نژادی‌ها نفس تازه‌ای خواهند کشید. خود را دیگر جواب‌گوی هر کس و ناکسی نمی‌دانند. فرصتی پیش آمده تا مقایسه‌ای صورت گیرد و حق و باطل از هم جدا شوند. جدال‌های بی معنا و غرض‌ورزانه به کناری می‌روند تا فضا شکل منظقی خود را به خود گیرد. تهمت‌ها و دروغ‌ها علیه احمدی‌نژاد از فضای جامعه رخت بر می‌کشند تا احمدی‌نژاد با عقلانیت و انصاف دیده شود. رفتار‌های دوگانه دیده خواهند شد. خوشحالی طرفداران ۱۸ میلیونی با عزا و دلهرۀ طرفداران ۲۴ میلیونی مقایسه خواهند شد. مظلومیت احمدی نژاد بیش از پیش دیده خواهد شد.

——————————————————————————————————————

پینوشت ۱: خوشحالم که گرینه‌ای مثل محمد غرضی هم  وجود داشت  تا مثل منی که  تحت تاکید رهبرش باید رای می‌داد با وجدانی آسوده رای خود را به صندوق بیندازد.

پینوشت ۲: احمدی‌نژادی هیچگاه بغضش را با غریبه‌ها به اشتراک نمی‌گذارد. بساط غم‌کده‌هایتان را جمع کنید دوستان. تازه اول عشقست.

پینوشت ۳: احمدی نژاد باشد یا نباشد، این راه ادامه دارد. مردم هیچگاه عاشق اربابانشان نبوده‌اند، اما فدایی‌هایشان چرا.

پینوشت ۴: اجازه نخواهیم داد مشتی بی سروپای از خودراضی، عزیز مارا محکوم کنند. اگر احمدی‌نژاد در دادگاهی در ایران اسلامیِ عزیزِ من محکوم شود، بنده به شخصه حاضرم با انتحار خود آن دادگاه و مسببانشان را به درک واصل کنم. خوشحال خواهم شد که برادران دالتون هم آنجا جمع باشند.

مارس 042013
 

آدم لجن وقتی که نمی‌تواند خود را تطهیر کند، سعی می‌کند بقیه را به لجن بکشد. یا حداقل طوری جلوه دهد که همه مثل خودش هستند. اما تنها نتیجۀ این عمل، نوعی اعتراف به حقیقت است. آدم دزدی که می گوید: ” خوب مگه چیه؟؟ همه دزدی میکنن، منم روش” پیش از آنکه دیگران را به لجن کشیده باشد، لجن بودن خودش را ثابت کرده است.

حکایت این روزهای دشمنان احمدی نژاد همینست. آنهایی که می‌گویند ” دیدید احمدی نژاد هم ضد ولایت است”، در واقع ضد ولایت بودن خودشان را تایید می‌کنند. و غیر از آن، نشان می‌دهند که احمدی نژاد را نماد ولایت مداری می‌دانسته‌اند و خصوصیت اصلی اورا ولایت مدار بودن. چون می‌دانند که برای هوادارانِ او، ولایت مدار نبودنش چقدر زجرآور و سخت است. وگرنه برای دوستدارانِ امثالی مانند آقای هاشمی یا اصولگرایانِ سنتی، ولایت مدار نبودنشان، نه تنها مایۀ ننگ نیست بلکه مایۀ خوشحالی و سر افرازیست. تفاوت امثال احمدی نژاد و هواخواهانش با شما و هواخواهانتان همینست. اینکه شما بی آبرویید و ما آبرودار. شما از بی آبرویی نه هراسی دارید و نه ناراحت می‌شوید. نه از تهمت می‌ترسید و نه از انگِ ولایت مدار نبودن. چون پیش از این خود را نشان داده‌ اید. اما امثال ما، از انگِ ولایت مدار نبودن ممکن است به قول شما ۱۱ روز در خانه بخزیم. سختمان است. آبرو داریم. از اینکه مارا ولایت ناپذیر بخوانند، تنمان میلرزد. نا امید می شویم. می رویم پی کارمان. کرکرۀ وبلاگمان را پایین می‌کشیم. چون ما تمام سرمایه‌یمان ولایت است. چون ما آبرو داریم. ما فرزندی هستیم که با سرزنشِ پدر سراسر وجودمان را اندوه و شرمساری فرا می‌گیرد و شما غریبه‌هایی که آن کنار ایستاده‌اید و می‌گویید چه پسر بدی!

ما هرچه باشیم فرزندیم و شما غریبه. سنگ‌هایتان به سمت خودتان باز‌خواهد گشت. شما انتظار بکشید و ما هم منتظریم. کار ما انتظار است. خواهیم دید که زمستان می رود و سیاهی به زغال خواهد ماند.

—————————————

تکنوشت: الهام:احمدی نژاد آهنگرزاده است اما بنی صدر آقازاده بود . بهترین جواب به آقایان….

دسامبر 312012
 

چرند که بنویسی اوضاع همینی می شود که می‌بینی. کسی نمی‌گوید خرت به چند است؟

الا ای حال، ما همچنین رویمان سنگ پای قزوین است. گرچه از اول هم برای دل خودمان می‌نویشتیم.

آمدم بگویم خداوکیلی این مردکِ نفرِ دوم نظام، خجالت نمی‌کشد که زمانی در ۹ دی می‌خواستند سرِ چوبش کنند و حالا شرط می‌کند که انتخابات باید آزاد شود تا بیاید؟؟ بله دیگر. آدم‌های نادانی چون آقای رسایی  وقتی همانی می‌کنند که این آقا می‌خواهد، اوضاع غیر از این هم نباید بشود. اینقدر که حالا باید به خاطر زدن ۴ حرف معمولی و واضح در مجلس کلی فحش بخورد که غلط کرده ‌ای که به نفر دوم نظام توهین می‌کنی! اینقدر اوضاع عوض می‌شود که متهم تبدیل می‌شود به مدعی.

می‌بینم روزی را که امثال جبهۀ پایداری و اصولگرایانی که زیر پای احمدی‌نژاد را خالی کردند، زیر پای نفر دوم نظام له و لورده شوند. خسر الدنیا و الاخره.

پینوشت و پسنوشت هم ندارم تا چشمتان در آید.

سپتامبر 262012
 

در این برهۀ زمانی که هر روز به انتخابات ریاست جمهوری نزدیکتر می‌شویم به نظر می‌رسد چینش گروه‌ها و  گرایش‌های مختلف سیاسی روشن‌تر می‌شود. گرچه به ظاهر تعدد طیف‌های سیاسی و افراد مورد نظرشان در وهلۀ اول هر بیننده‌ای را گیج و گم می‌کند، اما برای کسی که کمی از چینش‌های سیاسی ایران آگاه باشد، کاملا واضح است  که اولا  در نهایت بیش از دو یا سه گرایش سیاسی و فکری در مقابل یکدیگر صف آرایی نکرده‌اند و ثانیا این مطرح کردن افراد مختلف به عنوان کاندیدا‌های بالقوه هیچ هدفی جز فمهیدن مزۀ دهان مردم ندارد.

به  طور کلی می‌توان گفت که سه جریان در انتخابات ۹۲ به مبارزه خواهند پرداخت. اول جریانی است که سی و اندی سال است از طیفهای مختلف فکری، چه چپ و چه راست، چه اصلاح طلب و چه اصولگرا، چه کارگزار و چه مشارکتی و چه حزب‌اللهی و بسجی، در تمامی ادوار دولت‌های مختلف، بر سر کار آمده‌اند و از قضا به گونه‌ای هیچ‌گاه هم بازنشسته نشده‌اند. انقلاب را میراث خود می‌دانند و مردم را ابزاری برای بقای قدرت خویش. می‌توان انها را جریان قدرت طلبی دانست که حتی اگر به ظاهر ولایت‌مدار باشند اما در مواقعی که خطری از جانب ولایت آنها را تهدید کند، تمام قد روبروی آن می‌ایستند. جریان دیگر جریان  اصیلِ انقلاب است. جریانی که در طول سالیان گذشته یا در راس قدرت و تصمیم‌گیری‌ها نبوده است یا هرگاه که بوده با انبوه تخریب‌ها و مانع‌تراشی‌ها مواجه شده است. این جریان هیچگاه حزب و گروه و پشتوانۀ مالی‌ای نداشته است که اگر اینگونه بود با ماهیت خود در تناقض بود.

البته جریان سومی را نیز می‌توان در نظر گرفت که چیزی بینابین دوجریان مذکور است. یعنی از طرفی آرمان‌هایی نظیر جریان دوم دارد و از طرفی دیگر قادر به تشخیص جریان دوم از اول نیست و به همین دلیل همیشه فریب جریان قدرت‌طلب  را می‌خورد و به ناچار آلودۀ زد و بندها و سیاست‌بازی‌های آنها می‌شود.

وجود چنین جریان‌هایی در تاریخ نیز بی سابقه نیست. مثلا در زمانۀ حکومت حضرت علی می‌توان جریان اول را به معاویه، جریان دوم را به علی (ع) و جریان سوم را به اشعریون مشابهت داد. نماد قدرت و ثروت، نماد عدالت و حق طلبی و نماد حماقت و نادانی و بعضا تعصب کور.

نکتۀ ضروری در مورد جریان سوم اینست که این جریان بر حسب آرمان‌هایش هیچ گاه در ظاهر همراه و موافق جریان زورگو و قدرت‌طلب نبوده است و حتی می‌توان گفت که اکثرا و در ابتدای راه همیشه حامی و همراه جریان‌های اصیل عدالت‌خواهی بوده‌د. امابا توجه به عدم بینش و بصیرت و حماقت مفرط، دائما مورد سو استفادۀ جریان قدرت‌طلب قرار گرفته تا جایی که در نهایت از آن طرف بام افتاده و به سرسخت‌ترین دشمنان جریان عدالت‌طلب تبدیل خواهد شد. مانند خوارج که از حمایت علی، به دشمنی با او برخواستند.

برای روشن‌تر شدن مطلب می‌توان مصادیق جناح‌ها و حامیان این جریان‌ها در فضای کنونی جامعه را این گونه تقسیم بندی کرد:

۱-      اصولگریان سنتی و اصلاح‌طلبان، حزب مشارکت و کارگزاران از شاخص‌ترین جناح‌های مربوط به جریان اول می‌باشند. افراد شاخص در این جریان: ۱- آقای هاشمی رفسنجانی ۲- آقای قالیباف ۳- آقای لاریجانی ۴- آقای خاتمی

۲-      هیچ حزب و گروهی جز خود مردم از جریان دوم حمایت نمی‌کنند و شاخص‌ترین فرد در این جریان، رهبری عزیز انقلاب است. آقای احمدی‌نژاد نیز به عنوان تابع نظرات رهبری، خارج از تاثیر گذاری ایشان نیستند.

۳-      اصولگرایانِ معتدل، پایداری‌ها و نیروهای همیشه در صحنۀ حزب الله (از آن جنسی که رفتند و سفارت انگلیس را اشغال کردند) که بیشترین ضربه را به جریان دوم زده‌اند و خواهند زد. در مورد افراد شاخص این طیف هم بهتر است که صحبتی نشود، بلکه بهانه‌ای برای فیلتر کردن این وبلاگ به دست دوستان ندهم.

نکتۀ اصلی در انتخابات آینده اینست که جریان عدالت‌خواه به هیچ وجه نخواهد توانست در انتخابات آینده، تمام و کمال با آرمان‌ها و مشخصات سیاسی اجتماعی خودش وارد شود، زیرا به محض شناسایی این جریان  توسط دو جریان دیگر سریعا تخریب خواهد شد. از آنجایی که جریان حماقت (جریان سوم) پایگاه‌های اثرگذار زیادی در بین مردم دارد و مردم هنوز قادر به تفکیک جریان عدالت طلب از جریان سوم نیستند، بنابراین جریان عدالت طلب به هیچ وجه نباید ریسک حضور در انتخابات با تابلوی خود را انجام دهد. زیرا با این کار هم پایگاه‌های رایِ خیل کثیری از مذهبیون و را از دست خواهد داد و هم پایگاه رای بسیاری از گروه‌ها و مردم که خواهان حضور دوبارۀ اصلاح طلبان در عرصۀ سیاست هستند.

از این رو به نظر می‌رسد که زیرکانه ترین انتخاب برای جریان عدالت‌خواه اصیل انقلاب آن باشد که فردی را وارد عرصۀ انتخابات کند که تابلوی یکی از دو جریان دیگر را در دست داشته باشد. فردی مانند آقای مشائی برای کاندیدای مورد نظر این جریان تا لحظه‌ای که مرزهای این جریانات اینقدر نامشخص و مخلوط است (برای عموم مردم)، مهره‌ای ناکارآمد و سوخته است که البته جریان عدالت‌خواه بیشتر از همه به این موضوع آگاه است و مطرح شدن نام آقای مشائی بیشتر یک بازی سیاسیت تا قوای دو جریان دیگر را مستهلک کند.

بنابراین باید منتظر کسی بود که در لحظات نهایی مورد حمایت جریان عدالت‌خواه گیرد. کسی که شاید بیشتر شبیه حسن خمینی باشد تا رحیم مشائی.

———————————————————————————————————-

تکنوشت: این عکس را خیلی دوست داشتم.