مارس 292011
 

دوست دارید چه کسی رئیس جمهور بعدی ایران شود؟؟؟

به من باشد دوست دارم آقای سعید جلیلی رئیس جمهور شود!

دکتر سعید جلیلی در دوران دفاع مقدس

دکتر سعید جلیلی در دوران دفاع مقدس

بیوگرافی کوتاهی از ایشان ( که البته ذکر نشده که ایشان حافظ کل قرآن است )

———————————————————————————————————

تکنوشت۱: در پی درگذشت حاج سید میر اسماعیل موسوی، آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در پیامی خطاب به خاندان موسوی نوشت: مصیبت وارده را بر شما خاندان معزز و به خصوص فرزندان خدوم و برومندشان به ویژه مهندس میرحسین موسوی تسلیت می گویم….

تکنوشت ۲: “فوتبال” در مصاف با “توحید” / به مناسبت شهرآورد هفتادم

دسامبر 092010
 
گناه اول

گناه اول

در این چند روز وبلاگهای زیادی را سر زدم. در چند وبلاگ خواندم که حادثه‌ی کربلا را بی بصیرتی رقم زد و نویسندگان آن مانور زیادی داده بودند بر سر این قضیه و اینکه در این روزگار نیز بی بصیرتیست که بیداد می‌کند .

من در مورد حوادث انتخابات ریاست جمهوری نمی خواهم صحبت کنم. اما همیشه چیز دیگری در ذهن من عامل اصلی رقم خوردن حادثه‌ی کربلاست:

ابتدا این سخنان که بین عمربن سعد و امام حسین (ع) رد وبدل شده را خوب بخوانید:

امام به یاران خود گفت، دور شوند.تنها عباس و فرزندش علی اکبر با وی بودند.عمر بن سعد نیز با یاران خویش چنین کرد و تنها پسر او حفص و یکی از غلامانش با وی بودند.حسین ع به ابن سعد گفت: وای بر تو.آیا از خدای نمی‏ترسی؟ خدایی که سرانجام به سوی او باز خواهی گشت.آیا به قصد پیکار با من آمده‏ای در حالی که مرا بخوبی می‏شناسی و می‏دانی که من فرزند چه کسی هستم.بیا با من همراه شو و این قوم را واگذار، که در این صورت خود را به خدای نزدیک کرده‏ای.ابن سعد گفت، از آن بیم دارم که خانه‏ام را ویران کنند، امام گفت: من آن را برای تو جبران خواهم کرد.باز گفت املاکم را می‏گیرند.امام گفت: از اموال خود در حجاز بهتر از آن را به تو می‏بخشم.ابن سعد گفت : خانواده‏ام چه می‏شود؟ بر آنان نیز نگران هستم.امام در اینجا سکوت کرد و دیگر پاسخی نداد و از نزد او بازگشت در حالی که می‏گفت، چه فکر می‏کنی؟ می‏دانی که به زودی در بستر تو را خواهند کشت و در روز قیامت از آمرزش خداوند بهره‏مند نخواهی شد.امیدوارم از گندم عراق جز اندکی استفاده نبری.عمر بن سعد در حالی که لب به تمسخر گشوده بود گفت: اگر به گندم دست نیافتم از جو استفاده خواهم کرد.

و سخن امام به سپاهیان یزید:

پس از آنکه صفوف لشکر آراسته شد، و لشکر کوفه دائره‌وار امام حسین (علیه‌السلام) و اصحابش را در میان گرفتند، امام بار دیگر موقعیت را مغتنم شمرد و خواست سخن گوید، لشکریان بتحریک فرماندهان خود جنجالی بر پا کردند، تا از سخن گفتن امام جلوگیری کنند، حضرت فرمودند: « وای بر شما چرا آرام نمی‌مانید تا گفته‌ مرا بشنوید. من که هدفی جز راهنمایی براه راست ندارم هر کس فرمان من برد، بر راه صواب رسد، و هر کس عصیان کند از گمراهان و هالکین باشد. شما همه از فرامین من سرباز می‌زنید. و سخن مرا گوش نمی‌دهید چرا که شکمهای شما از مال حرام پر شده و بر دلهای شما مهر شقاوت نهاده شده است وای بر شما آیا خاموش نمی‌شوید و گوش نمی‌دهید؟! »

و در ادامه امام فرمودند:

« ای گروه بد اندیش و بدکار، نابودی و هلاکت بر شما باد! و همیشه در غم و اندوه غوطه‌ور باشید! شما دست نیاز به سوی ما دراز کردید. و فریاد رسی خواستید ولی وقتی که نیازتان برآوریدم و به فریادتان رسیدیم، بروی ما شمشیر کشیدید! و ما را با آتش سوزان استقبال کردید!

شمشیری که خودمان بدستتان داده بودیم،‌آتشی که ما برروی دشمن افروخته بودیم! اکنون دوست دشمن شده و دشمن دوست گردیده‌اید. دشمنی که در میان شما نه اقامه‌ی عدلی کرده و نه خواسته‌ای از خواسته‌های شما را برآورده وای بر شما، و صد وای, چه بدبخت مردمی هستید!..

آری، بخدا سوگند بی‌وفایی و پیمان شکنی، عادت شماست، و ریشه‌ی شما با مکر و بی‌وفایی درهم آمیخته است.
اینک پسر خوانده، و زاده‌ی پسر خوانده, مرا بر سر دوراهی قرار داده! شهادت و کشته شدن, یا ذلت و تسلیم ظالم بودن، محال است که تسلیم بشوم و چنین چیزی در جهان رخ نخواهد داد…

طولی نخواهد کشید و دیری نمی‌پاید که روزگار بر شما تنگ گیرد و سیاهروز و بدبخت شوید، جدم پیامبر خدا بمن چنین خبر داده … .

بار خدایا، قطرات آسمان را از ایشان بگیر، و سالهای قحط و خشکسالی را به آنها بده، و جوان ثقیفی را بر آنان مسلط گردان تا جامهای تلخ و ناگوار به آنها بنوشاند… .»

خوب که این سخنان را بخوانیم متوجه می‌شویم که فضا کاملا روشن بوده است. امام تنها  اتمام حجت می‌کرده‌اند. یعنی موضوع یا مطلب غیر شفافی وجود نداشته است. همه حسین را می‌شناخته‌اند. همه می‌دانسته‌اند که عزیز رسول‌الله است و اهل بیت پیامبر است. همه پدر و مادر اورا می‌شناخته‌اند. عمر سعد به خوبی می‌دانسته که کار اشتباهی می‌کند. به همین دلیل بهانه‌‌های واهی می‌آورده . پس به نظر می‌رسد فضای غبارآلودی وجود نداشته است که بصیرت نیاز باشد. چیز دیگری در میان بوده و آن نبوده مگر  گناه. آن نبوده مگر حرام‌خواری. آن عادت نفس به حرام و گناه بوده که این فاجعه را به بار آورده. آنقدر حرام و هوس آنها را اسیر کرده بوده که نمی‌خواسته اند به غیر از آن و یا چیزی کمتر از آن تن دهند. برای این رفتار انسان‌های گناهکار شاهدی از آیات قرآن می‌آورم:

وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ

بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ

کاش (حال آنها را) هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده‌اند، ببینی! می‌گویند: ای کاش (بار دیگر، به دنیا) بازگردانده می‌شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی‌کردیم، و از مؤمنان می‌بودیم! (آنها در واقع پشیمان نیستند،) بلکه اعمال و نیّاتی را که قبلاً پنهان می‌کردند، در برابر آنها آشکار شده (و به وحشت افتاده‌اند). و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند بازمی‌گردند؛ آنها دروغگویانند.

در این آیه به این موضوع اشاره شده که افراد گناهکار، پس از کنار رفتن پرده‌ها و دیدن حقایق و مستولی شدن وحشت بر آنها از خداوند طلب بازگشت می‌کنند . نکته‌ی زیبا اینجاست که خداوند می‌فرماید اگر برگردید، باز همان اعمال را انجام می‌دهید. که بسیار تکان دهنده است. فردی حتی با دانستن عاقبت کار بازهم از خر شیطان پایین نیاید.این چیزی نیست جز خاصیت گناه. یعنی مشکل خیل کثیری از گناهکاران عدم بصیرت نیست. بلکه عادت به گناه است. و اصلا فلسفه‌ی وجودی بعضی از گناهکاران می‌شود گناه کردن. مثل اینست که شما زغالی بر دست بگیرید و انتظار داشته باشید که وقتی بر دیوار می‌کشید رنگی به جز سیاهی از خود به جای بگذارد.

همچنین این آیه:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا

اگر فرقان را مجکمات و مستدلات دین بدانیم و این آیه را اینطور تفسیر کنیم که تقوای الهی ( اطاعت امر خدا در واجبات و محرمات) باعث می‌شود انسان محکمات و مسلمات را خوب بشناسد و سره را از ناسره و بد را از خوب جدا کند و به آنچه که محکم است و ریسمان الهی است چنگ بزند، آنگاه لزوم پرهیزگاری و اجتناب از گناه مشخص خواهد شد. یعنی اینگونه نیست که شما هروقت بدانبد خوب و بد چیست و به اصطلاح بصیر باشید مشکلتان حل می‌شود. بلکه در موقع عمل پایتان میلغزد و سقوط خواهید کرد. زرنگ بازی نداریم. مثلا بنشینید و تمام احادیث راجع به امام زمان را بخوانید و بگویید اگر امام ظهور کرد ما همه‌ی نشانه‌ها را می‌دانیم و اورا می‌شناسیم و از یاران او خواهیم شد و بروید دنبال عیش و نوش و گناه و هوستان. شناخت و بصیرت یک چیز است و تسلیم در برابر حقیقت امری دیگر. این را بدانیم و مطمئن باشیدکه: در جامعه‌ای که اسمشان شیعه‌ی علی است و خود را مرید او می دانند و هنگام محرم بر سر و تن خود می کوبند و ناله می کنند که “وای حسین کشته شد”  اما در عین حال گناه و فساد در آن جامعه رواج داشته باشد، بخدا اگر علی خود بیاید اورا خواهند کشت چه رسد بر فرزند او یعنی حضرت حجت.

جمع بندی: امام حسین علیه السلام حقیقتی غیر قابل انکار و اغماض بودند. آنقدر تابان و درخشان که حتی کوردلان بر حقانیتش شهادت داده‌اند. در کربلا مردم خوب می‌دانستند که خون چه کسی را می‌ریزند وگرنه آن همه نامه برای او نمی‌نوشتند. پراکندگی گناه و فساد و عادت امت به مال حرام و گناه باعث شد با اندک ناخوشایندی‌هایی، پا پس کشند و نکبت و کثافتی که با آن عادت کرده بودند را بر پاکی و معصومیت ترجیح دهند و برچهره‌ی خورشید خاک بپاشند تا مبادا وجود نورانیِ او باعث یادآوری زندگی ظلمت بارشان شود. مشکل عدم بصیرت نبود. مشکل دلبستگی به تعفن بود. مثل حیوانی که به خوردن نجاست عادت می‌کند.

مطلب مرتبط: سیب را باید چید ( با توجه به عکس به نظرم نباید چید)

———————————————————————————————————————————————-

تکنوشت: در سایت بی بی سی خواندم که شکوریِ راد در مناظره با عبدالله داوری (رئیس اسبق ایرنا) گفته: “رسانه های خود شما گفتند که علی لاریجانی تلفنی به آقای موسوی تبریک گفت… چنین مطالبی راجع به آقای صادق لاریجانی نیز وجود دارد که تاکنون بنا به دلایلی رسانه‌ای نشده است و اگر لازم بود این کار انجام خواهد شد.”. اگر این خبر درست باشد چه حالی به شما دست می دهد؟؟