همیشه یکی از بزرگترین دردهای مردم ایران و در کل بشریت، افراط و تفریطها بوده و خواهد بود. اهمیت افراط و تفریط زمانی مشخص میشود که حضرت علی (ع) دین اسلام را دین و آیینی بر مبنای اعتدال و میانهروی معرفی میکنند. البته اعتدال و میانهروی به معنی وسطِ همه چیز نیست؛ مبنای اعتدال و میانهرویای که مورد نظر اسلام است، همان عقلگرایی و منطقمحوریست. بر همین اساس است که “رحماء بینکم” و “اشداء علی الکفار” هر دو نشانهای از اعتدال و منطقگرایی هستند و بر اساس همین منطق، دو رفتار و گزارۀ (به ظاهر) متضاد میتوانند در حیطۀ دین تعریف بشوند و در عین حال به هردو لفظ اعتدال و میانهروی را بتوان اطلاق کرد.
پس از انتخاب ۸۸، به واسطۀ همین افراط و تفریطها یا بهتر بگم بی خردیها، خیلی از مفاهیم تغییر کردند و کاملا لوث شدند.
یکی از این معانی و مفاهیم “بصیر” و “بصیرت” است.
قصد ندارم که تعریفی برای بصیرت ارائه بدم؛ تنها هشدار میدهم که چگونه بر اثر زیادهروی و اصرار بر یک امر،آن هم به صورت جاهلانه و بی اساس، یک مفهوم کاملا قلب میشود.
از همان ابتدا که رهبری بر بصیرت در فتنه تاکید کردند، هیچ کس مبنایی روشمند برای رسیدن به بصیرت را ارائه نکرد؟؟ اینکه چه آدمی میتواند بصیر باشد و چه کسی نمیتواند بصیر باشد. خصوصیت آدمهای با بصیرت چه هست و خصوصیت آدمهای بی بصیرت چه؟ آیا یک فردِ ولایتمدار، به صرف ولایتمداری و گوش به فرمان بودنِ محض میتواند در راه بصیرت قدم بردارد؟ آیا یک بسیجی به صرف علاقه به اسلام و انقلاب و ائمه اطهار و رهبری، میتواند در تاریکی و ظلمات صحنۀ سیاسی اجتماعی امروز جامعه، به سر منزل مقصود برسد؟ آیا کسانی که روح و جانشان با گناهان اجتماعی و فردی گره خورده، میتوانند پرچمدارِ بصیرت باشند؟ آیا کسانی که ظلم را پایه گذاشتهاند و از گذشتۀ خویش توبه نکردهاند، میتوانند راه را نشان دهند و یا راه کج را از راست تشخیص دهند؟
تنها کاری که در این مدت آنرا خوب انجام دادهاند این بوده که داد و بیداد راه بیاندازند که “ای مردم، بصیرت داشته باشید،ای مردم، بصیرت خوب است، هرکه بی بصیرت باشد خیلی بد و منحرف است،آهای مردم، بدانید که خواص بی بصیرت زیادی داریم، هر خری روزی بصیر بوده حال ممکن است کور و کر شده باشد” . سخنانی به ظاهر جذاب، اما بدون کاربرد و سطحی.
آنقدر بصیرت و مفهوم و معنایِ آن لوس و بی معنی و مزخرف شده، که هر “مادر قمری” برای خودش بساط و دکان بصیرت و بصیرتفروشی به پا کرده است. معنای بصیرت کاملا تغییر کرده، طوری که به محض آوردن اسم “بصیرت” یاد مفهومی مانند “مچگیری” بیفتیم.
انسان بصیر کسی شده است که زودتر از همه میتواند مچ بگیرد و به خود بنازد که عجب بصیرت نافذی دارد، و پوز داشتن بصیرت بدهد. بصیرت به جای روشنگری، مایۀ پز و افتخار شده است. بصیرت به جای کمک به جاهلان و نادانان، مایۀ فخر و خود بینی شده است. بصیر کسی شده که اتهام میزند، متهم را بدون مجال به رفعِ اتهام، به جوخۀ اعدام میبرد و سریعا حکم را اجرا میکند. بصیر کسی شده است که نورش را جلوی پای دیگران نمیاندازد، بلکه در چشم دیگران میاندازد تا کورشان کند. بصیر دیگر برای مظلومان دلسوزی نمیکند؛ بصیر کسیست که دار و دسته دارد و برای گشترش دار و دسته و همفکرانش دل میسوزاند، دار و دستهای احمق که تنها صدای اورا پژواک کنند و تنها راه اورا بروند و تنها خود و مرشد خود را بپذیرند.آدم بصیر کسی شده که هر عیب و ایرادی از مسلمانی دید، بی درنگ طبل رسوایی آن را در جامعه به صدا درآورد و از بصیرت خود و بی بصیرتی دیگران لذت ببرد.
هرکه بیشتر از همه منحرف بشناسد، بصیرتر است. هرکه بیشتر از همه داد بزند و منحرفین را رسوا کند، بصیرتر است. هرکه دار و دستهی احمقانش و بوقچیهایش بیش، بصیرتش بیشتر.
———————————————————————————————————————————————
پینوشت۱: افراط و تفریط درسته معنای متضادی دارن، اما در اکثر موارد میتونند در مورد یک موضوع ثابت استفاده شن. مثلن افراط در بخشش را میتونیم یه جورایی تفریط در خساست بدونیم. یا افراط در مهربانی و ملایمتو میشه تفریط در غضب و سختی و خشونت برداشت کرد. یا تفریط در بخشش همان افراط در خساسته و … با توجه به این نکته شاید بشه فهمید که چرا در طول تاریخ همیشه آدمای افراطی روزی تفریطی شدن و آدمای تفریطی روزی افراطی شدن. آدمای نا متعادل و غیر منطقی یا شورِ شورن یا بی نمکه بی نمک .
پینوشت۲: وقتی یه جسمی به یه فنری متصل باشه و در حال تعادل باشه اون جسم تا ابد در حال تعادله. اما اگه جسمی در حالت تعادل نباشه و اونو رها کنیم دائم در حال نوسانه و اگه فرض کنیم اصطکاکی نباشه و شرایط ایدهآل باشه اون جسم تا ابد در نوسان میمونه. آدمای نامتعادل و غیر منطقی هم همینطورن. دائما در نوسانند. یک زمانی در اوج تندروی و یک زمانی در اوج کندروی و حتی زمانهایی (دقیقا مثل جسم متصل یه یه فنر) در تعادل و میانهروی؛ که البته در هر حالت نباید گول وضعیتشونو خورد، چون به هر حال در مسیر حرکت از افراط به سمت تفریط و بالعکس، عبور نکردن از تعادل ناممکنه!
تکنوشت ۱: سخنان رهبری در مراسم ارتحال امام، مایۀ افتخار هر آدم اخلاقگراییه. مطمئن باشید که کسانی که بدون محاکمه و با دلایلی مسخره و واهی و تخیلی مثل جنگیری و رمالی، به دیگران تهمت میزنند و آنها را از دایرۀ اسلام و انقلاب خارج میکنند، به هیچ عنوان نمیتونن اخلاقگرا باشن و به هیچ عنوان پیرو رهبری نیستن و به هیچ عنوان به کسی مثل ایشون افتخار نمیکنن.