ژوئن 192011
 

یکی از حامیان مشایی در شهر شبانکاره از ازدواج با دختر مورد علاقه‌اش بازماند.

سایت سوک (از پایگاه‌های خبری استان بوشهر) نوشت: زمانی که خانواده و به خصوص شخص دختر متوجه می‌شوند که این خواستگار از حامیان مشایی است با این ازدواج مخالفت می‌کنند.

این خواستگار که حمایت از مشایی را دلیل مخالفت دختر و خانواده‌اش با این ازدواج می‌بیند قول می‌دهد که دست از این حمایت‌ها بردارد. یکی از نزدیکان این خانواده به «سوک» گفت: پدر خانواده با بیان اینکه این جوان منحرف است گفته که به هیچ عنوان اجازه ازدواج دخترش با این منحرف را نمی‌دهد.

ظاهراً پدر و دختر اعتقاد دارند این جوان منحرف بوده و اصلاح شدنی نیست. تاکنون تلاش‌های نزدیکان و اطرافیان این خانواده جهت متقاعد کردن این پدر و دختر برای ازدواج ناکام مانده است.

نه!!!خداییش خندتون نگرفت؟؟ من که قهقهم رفت هوا با خوندن این خبر

واسه همین گفتم اگه دو روز دیگه مشابه چنین خبریو در سایت دوستانِ سبز دیدید، تعجب نکنید:

به گزارش سایتِ “سوسک” ( از پایگاه‌های خبریِ شنگولستانِ سفلی)، یک جوان بسیجی به اسم “منحرفِ انحراف آبادی”  به خاطر حمایت بی دریغ از محمودِ احمدی‌نژاد، از ادامۀ انجام مراحل خواستگاری بازماند. به گزارش شاهدان عینیِ رهگذر که از محلۀ دختر خواستگاری شده در حال عبور بودند، دیدند که یک فروند مردِ گنده به اسم “محنرفِ انحراف آبادی” با سرعتی مافوق صوت، از درب منزل دخترِ زیبارو به بیرون از آن شووووووووط گردید. پدر دختر با بیان اینکه این جوان، فردی دیکتاتور مآب است، گفت به هیچ وجه اجازه نخواهد داد تا دخترش زیر یووووووووووووغ این مردکِ دیکتاتور برود.

ظاهرا پدر و دختر اعتقاد دارند این جوان منحرف بوده و اصلاح شدنی نیست. زیرا که ایشان از “ولی ظالم و جائر”  نیز حمایت می‌کند و این گناهی نابخشودنیست.

—————————————————————————————————————————————–

پینوشت۱: بعضی از سایتهایی که این خبرِ مضحک را منتشر کرده اند: ۱- جوان امروز ۲- صراط ۳- کارمند نیوز ۴- آخرین نیوز ۵- عنوان نیوز ۶- الف ۷- آینده ۸-  جهان نیوز ۹- نمانیوز ۱۰-سایه نیوز ۱۱- آفتاب نیوز ۱۲-  لمون پرس ۱۳- نیوسیک و ……………………….

پینوشت ۲: تنها سایتی که این خبر را منتشر نکرده بود، ” شغال نیوز” بود.

تک‌نوشت: یکی از نشانه‌های مصرف گرایی یا بهتر بگویم مصرف زدگی یا لاابالی گری در مصرف که پدر محیط زیست را نیز در آورده، استفادۀ بیش از حد از نایلون و پلاستیک در فروشگاه‌ها، سوپرهای مواد غذایی و میوه و سبزی‌فروشی‌هاست.وقتی وارد فروشگاه‌های بزرگ و زنجیره‌ای می‌شوم که حالم اساسی گرفته می‌شود. ملت هم که برای هر یک تکه خرید خود شصت‌تا نایلون بر می‌دارند. به نظرم اگر جلوی این روند گرفته نشود تا چند سال آینده بحران عظیمی در محیط زیست شکا خواهد گرفت( کما اینکه همین الان هم در حد بحرانه). راهکار: ۱- تا حد امکان از پلاستیک‌ها و نایلون‌های قدیمی استفاده کنید ۲- برای خرید همیشه از سبد و زنبیل و ساک استفاده کنید. برای خرید نان هم سعی کنید پارچه یا سفره‌ای تهیه نمایید تا هربار مجبور نباشید نایلون بخرید. ۳- سعی کنید استفاده از پاکت‌های کاغذی را رواج دهید. مثل قدیم الایام و همین زمانِ خودمان البته در اروپا و آمریکا

تخریب محیط زیست توسط پلاستیک و نایلون

http://www.jahannews.com/vdcgtq9qnak9uq4.rpra.html
سپتامبر 072010
 

دوستم میخواد بیاد تهران! آخه دانشگاه تهران فوق لیسانس قبول شده بود. زنگ زد ….بعد از سلام و احوالپرسی پرسید:

واسه خوابگاه به نظرت چیا بیارم با خودم؟؟ قابلمه چند تا بیارم؟ قاشق چنگال چندتا؟ لباس اینا چی؟ آهان راستی با کدوم شرکت تعاونی بیام؟؟ ………….

جوابشو با متانت میدادم که دیگه اعصابمو خراب کرد! یهو بهش گفتم:

مرتیکه گنده….۲۴ سالته ها! هنوز عین بچه دوساله ها که میخوان برن مهد کودک نمیدونی چی بیاری؟؟ میخوای بپرسی ” اصولا چندتا شورت و زیرپوشم برای مدت یک ماه نیاز داری؟؟” خاک توسر اون مملکت که تو جوونِ ۲۴ سالشی!

گوشیو قطع کرد …….

بعد یادِ خودم افتادم! یادم اومد که اومده بودم تهران و واسه یک ماه خوابگاه بهمون نداده بودن! ناچار توی نمازخونه‌ی یکی از خوابگاهها بساط پهن کرده بودیم با چند نفرِ دیگه و تمام وسایلمونم هر روز دونه دونه از تو چمدون در میاوردیم و دوباره میذاشتیم توش! البته چمدون من یه کوله پشتیِ فینگیلیِ تیتیش مامانی بود که یه حوله هم توش به زور جا میشد.

مامان بابا هم که زنگ میزدن کلی واسشون از شیک بودن و بزرگ بودن اتاقی که بهمون دادن و اِندِ کیفور بودن حال و اوضاعمون میگفتم و شَنگ میزدم. واقعن هم شنگ میزدما!!!

تازه تو همون اوضاع احوالِ “خر بیار باقالی بار کن” بود که والده‌ی مکرمه دخترِ یکی از دوستان سابقشونو برای ما پسند کرده بودن. هماهنگیای اولیه صورت گرفتو قرار شد “بریم” خواستگاری! البته بریم که نه؛ در واقع “برم” خواستگاری!

کت شلواری جور کردم و پوشیدم و سر خیابون حافظ اونم پایین تر از جمهوری یه تاکسی دربست گرفتم به مقصد شهرک غرب! ۸ تومن تاکسی ۸ تومن گل و ۸ تومن یه کمربند که شلوار شره نکنه بیاد پایین دادم به راننده و دادم به گل فروش سر یه بیمارستان و دادم به یه لباس فروشی تو راه تا رسیدیمو “زینگِ” در خونشونو زدم و عین سرِ خر تلپ شدم خونه‌ی ایشالا همسرِ گرامِ آینده!!!!!

حالا مرتیکه گنده یک سال مامانش واسش آب سیب گرفته که رتبش بشه زیر صد که چی؟؟ که بیاد تهران و دانشگاه تهران که ندونه که اصولا چند بار در ماه مامانش یا باباش میبرنش حموم که بدونه چنتا شورت و زیرپوش و لیف و صابون و تیغ و البسه میخواد!!!!!!!!؟

یعنی حیف گاری که ببندی به این “از خر کمتر”

————————————————————————————————————————————————

پینوشت ۱: اصولا “از خر کمتر” ها در حال رشد و نمو درجامعه آن هم به صورت نمایی می‌باشند.

پینوشت ۲: آن خانمِ خوشگلِ با حجابِ شیرین زبان، به دلیل ” از خر کمتر” بودن نصیبِ منِ خر نشد! خدا را شکر

پینوشت ۳: وارد اتاق همان خانمِ فوق‌الذکر که شدم از لنگه پای عروسکِ بیرون زده از زیر تختش فهمیدم که هنوز شوهر برایش زود است! کتاب‌های قفسه‌ی کتاب نیز به خاطر هول زدن در جمع کردن اتاق دست کمی از عروسک بیچاره نداشتند! اکثرا چپه و وارونه بودند! دختر خانم در حین گفتگو گفتند : “مگه به مامانتون نگفته بودم من دوست دارم خواستگارم با لباسِ اسپورت بیاد خواستگاری؟ ”

تکنوشت ۱: کسی می‌داند آیا تعبیر این خواب چیست ؟ ” در نیمکت اول کلاس نشسته باشی و معلم تو در حال نوشتن چیزهایی بر روی تخته باشد. در دست تو مکعب سفیدی باشد که بر روی وجه‌های آن سرمشق‌های معلم را بنویسی و چه زیبا بنویسی! آنقدر که خودت از ذوق مرده گردی! معلم برگردد و به تو بگوید “آفرین”. سرت را بالا می‌آوری تا در چشم‌های او نگاه کنی. و او کسی نباشد جز امام خمینی. با لباسی سفید و یک عرقچین سیاه بر سر در حالی که  دستانش را از پشت به هم گره زده “